اولین سفر
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
پانیسای خوشگلم عزیز دل مامان میدونم که دیر به دیر میام و برات مینویسم آخه همه وقتم مال تو شده الهی فدات بشم ماشاالله کل خونه رو سینه خیز میری و من همش باید دنبالت باشم ، روز به روز شیرینتر میشی و هر روز یه چیز جدید یاد میگیری ،صداهای مختلف از خودت در میاری ،جیغ میزنی و خودتو برای همه لوس میکنی ،چه غریبه و چه آشنا.
چند روز پیش با بابا بزرگینا رفتیم تهران بابایی کار داشت و نیومد این اولین سفرت بود . رفتیم خونه خاله من و خیلی خوش گذشت البته جای بابایی خیلی خالی بود .
امروز دو روزه که حریره میخوری و مزشو خیلی دوست داری ظرف حریره رو که میبینی آروم دراز میکشی و تا آخرش رو میخوری خیلی دوست داری ،نوش جونت.اینم چند تا عکس :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی